کد مطلب:26044
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:36
با توجه به اين كه پيامبران بايد معصوم باشند; چرا حضرت آدم فريب شيطان را خورد؟ آيا اين كار به عصمت آن حضرت لطمهاي وارد نميكند؟
شيطان، براي فريب آدم، از مسألة علاقة ذاتي او به زندگي جاويد و هميشگي بهره جست; از اين رو، نخست فرمان خدا را نزد آدم به گونه ديگري جلوه داد و اينطور مجسم كرد كه خوردن از درخت ممنوع نه تنها زياني ندارد; بلكه موجب عمر جاويدان و يا رسيدن به مقام فرشتگان نيز خواهد شد. (طه، 120، اعراف، 20)
اين سخنان، آدم را به فكر فرو برد و شيطان از اين فرصت استفاده و با سوگندهاي شديدي براي آدم اظهار خيرخواهي كرد و او را تحت تأثير قرار داد. (اعراف، 21) دليل اين امر، تجربة كافي نداشتن آدم از شيطان بود.(ر.ك: تفسير نمونه، آيتالله مكارم شيرازي و ديگران، ج 13، ص 323.)
امام صادقميفرمايد: وقتي جبراييل، علت فريب خوردن آدم را از او ميپرسد، آدم پاسخ ميدهد: شيطان با اظهار خيرخواهي به نام خداوند قسم ياد كرد و من گمان نميكردم كه مخلوقات، به نام خداوند قسم دروغ بر زبان جاري سازند.(ر.ك: تفسير نورالثقلين، العروسي الحويزي، ج 2، ص 13 و 14، ح 37، نشر اسماعيليان.)
در مورد اين كه آيا اين رفتار آدم با عصمت ايشان منافاتي داشته و گناه محسوب ميشود يا نه؟ قبل از روشن كردن مطلب، لازم است مقدماتي را يادآور شويم:
1. نهي مولوي و ارشادي: دستورها به طور كلي اعم از امر و نهي بر دو گونهاند: الزامي و ارشادي. آن دسته از دستورهايي را كه سرپيچي از آنها موجب عقوبت است، الزامي و مولوي مينامند; ولي دسته ديگر، تنها جهت راهنمايي و مبتلا نشدن به رنجها و ضررها صادر ميشوند; مانند سرپيچي از دستورهاي پزشك معالج خويش كه ارشادي نام دارند.
2. گناه مطلق و نسبي: گاهي گناه جنبة مطلق دارد و عمل فرد نافرماني خداست و واقعاً معصيتي صورت ميگيرد; امّا گاهي گناه، جنبة نسبي دارد; يعني فرد، نه حرامي انجام داده و نه واجبي را ترك كرده است; و انسان به خاطر مقام والايي كه دارد، براي خود وظايفي فراتر از تكاليف انسانهاي معمولي معتقد است; از اين رو غفلتهاي جزئي خود را گناهي بزرگ ميشمارد و عذرخواهي ميكند، از همين جاست كه گفتهاند: حسنات الابرار سيئات المقربين نيكيهاي ابرار براي اوليا و مقربان گناه شمرده ميشود.(ر.ك: مباني رسالت انبيا در قرآن، همان، ص 254.)
3. عصيان و ذنب: عصيان، در لغت معنايي مقابل اطاعت و پيروي دارد. عرب به بچه حيواني كه از مادرش جدا شده و او را دنبال نكند، عاصي گويد و وقتي ميگويند: بنده، پروردگارش را عصيان كرد، يعني از او سرپيچي كرد.(ر.ك: لسانالعرب، ابنمنظور، ج 9، ص 251، داراحيأ التراث.) و اصطلاحاً زماني جرم و گناه محسوب ميشود كه به معناي مخالفت و سرپيچي از دستورهاي مولوي و الزامي باشد; بنابراين، عصيان از دستورهاي ارشادي گناه نيست.(ر.ك: منشور جاويد، همان، ص 82.) و ذنب در اصل به معني دم چيزي را گرفتن بوده است و در مورد هر كاري كه عاقبتش وخيم است، به كار ميرود; ازاينروست كه به گناه ذنب ميگويند; چون موجب عذاب در آخرت است; بنابراين به كاري كه به رنج و مشقت هم ختم شود، ذنب ميتوان اطلاق كرد.(ر.ك: مفردات راغب، ص 331، دارالشاميه، بيروت.)
4. ظلم: اين واژه، در لغت به معناي قرار دادن چيزي در غير جايگاه ويژه آن است. از نظر قرآن، ظلم بر سه قسم است: الف) ظلم ميان انسان و خدا همچون كفر و شرك; (لقمان، 13) ب) ظلم ميان انسان و ديگران، (شوري، 42) ج) ظلم انسان به خويشتن. (بقره 231) هر چند كه همه موارد، به گونهاي ظلم انسان به خويشتن است; (نحل، 33) ولي تنها برخي از مصاديق آن، مستحق عقوبت است.(ر.ك: مفردات راغب، همان، ص 537.)
نتيجه: نهي خداوند از خوردن درخت ممنوع از نوعي كه دلالت بر حرمت كند (نهي مولوي و الزامي) نبوده تا كار آدمگناه محسوب شود; بلكه بر حسب شواهد ذيل، از نوع تنزيهي و ارشادي بوده است.
1. به آدم تذكر داده شده بود كه خوردن از آن درخت موجب خروج از بهشت و فرود آمدن به زمين خواهد شد. شاهدش آيات 117 ـ 119 طه است كه به عواقب خروج از بهشت و سختيهايي كه در پي خواهد داشت، اشاره دارد.
2. آدم، نخست در عالم تكليف به سر نميبرد و هنوز شريعتي نازل نشده بود تا مكلف به اجتناب از درخت ممنوع شده باشد; بلكه پس از خروج از بهشت و فرود بر زمين، تازه وارد عالم تكليف شد. (طه، 121 و 122)
3. گرچه خداوند در آية 35 سورة بقره، نزديك شدن و استفاده از آن درخت را ظلم ميخواند، امّا همانگونه كه اشاره كرديم، ظلم هميشه به معناي گناه بهكار نميرود; بلكه در اينجا به قرينه آيات 117 ـ 119 سورة طه (كه به تبعات آن يعني تحمل سختيهاي خروج از بهشت اشاره ميكند) مقصود ظلم به خويشتن است; يعني اين كار موجب تحمل رنجها خواهد شد.
4. عصياني كه (در آية 120 سوره طه) به آدم نسبت داده شده، گرچه در اينجا به معناي سرپيچي و مخالفت است، ولي همانطور كه اشاره كرديم، عصيان، هميشه جرم و گناه به حساب نميآيد. در اينجا نيز به قرينه آياتي كه ذكر كرديم (طه،117ـ119) همچون سرپيچي بيمار از سفارشات پزشك، مخالفت با نهي ارشادي است.(ر.ك: الميزان، همان، ج 1، ص 127 ـ 139 ـ آموزش عقايد، همان، ص 78 ـ مباني رسالت انبيا در قرآن، همان، ص 257 ـ 258.)
اطلاق ذنب بهكار آدم نيز از باب ختم شدن آن به رنج و مشقت است; گذشته از اينكه گفته شد گناه يا مطلق است يا نسبي، و در اينجا اگر سخن از غفران و بخشش گناه به ميان آمده، (اعراف، 23) و يا به توبة آدم اشاره شده است، (بقره، 37) مقصود توبه از گناه نسبي است و ايشان براي گناه نسبي خود (ترك اولايي كه مرتكب شده است) طلب مغفرت ميكند.(ر.ك: منشور جاويد، همان، ص 82 ـ 85 ـ مباني رسالت، همان، ص 258.) البته به اين مسأله پاسخهاي مفصلتر و مشروحتري در كتب عقايد و كلام و تفسير داده شده است كه امكان طرح آن در اينجا وجود ندارد.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.